سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://bayanbox.ir/id/8780679071482903404?view

آخرین برگ رمضان بر زمین افتاد. بهار رمضان، خزان شد. عید فطر آمده و نمیدانیم شاد باشیم یا بغض کنیم و گوشه ای غمبرک بزنیم. حسی که الان دارم، مثل حس لحظه ی خوندن زیارت وداع تو حرم امام رضاست... کلمه به کلمه ـش دلم رو درد میاره... میگم خدایا، این زیارت آخرم نباشه... الانم میگم خدایا! نکنه این ماه رمضان آخرم باشه...

بلبلی زار زار می نالید __________ بر فراق بهار وقت خزان

گفتم اندوه مبر که بازآید ___(_______ روز نـوروز و لـالـه و ریحــان

گـفـت تـرسـم بـقـا وفـا نکـنـد _________ ورنه هر سال گل دمد بستان

واقعا یعنی تمام شد؟ سحری خوردن ها تمام؟ افطاری ها تمام؟ دیگه خبری از بوی نذری نیست؟ خبری از کمک به فقرا نیست؟ دیگه ماه بندگی تموم شد؟ شبای قدر و قرآن به سر گیری، تموم شد؟ هر روز عصر، جزءخوانی قرآن؛ تموم شد؟ یعنی باز هم، شیطان از بند آزاد شد؟

الوداع ای زمان طاعت و خیر __________ مجلس ذکر و محفل قرآن

مهر فرمان ایزدی بر لب __________ نفس در بند و دیو در زندان

انگار همین دیروز بود که ماه رمضان اومد. تا خواستیم یکم براندازش کنیم و از وجودش لذت ببریم، تموم شد! تا خواستیم کنارش بشینیم و به حرفاش گوش بدیم، بلند شد و رفت... تا خواستیم یکم درد و دل کنیم باهاش و سر بزاریم روی شونه ـش و های های گریه کنیم، وقتش تموم شد... تا اومدیم جواب سلامش رو بدیم، گفت خداحافظ...

یـار نادیده سیر، زود برفت __________ دیر ننشست نازنین مهمان

ماه فرخنده، روی برپیچید __________ و علیک السلام یا رمضان

باشه، قبول... خداحافظ رمضان! ولی بدان که 11 ماه، به امید بازگشتن تو، این دنیا و سختی هاش رو تحمل میکنم. بدون که وقتی تو گرما، آب نخوردم، سخت بود؛ اما لذت داشت. بدون که سختی کشیدن، فقط تو ماه خدا و برای خدا، لذت داره.
خداحافظ، رمضان...

اشعار از سعدی شیرازی


[ دوشنبه 93/5/6 ] [ 6:42 عصر ] [ ]

مراسم این هفته

چهارشنبه 2 دی‌ماه
خیابان معلم / کوی 10 / فرعی چهارم
شروع مراسم ساعت ۱۹:۳۰

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 104
کل بازدیدها: 567869